کشف تازهها و ماجراجویی برای همه جالب است ولی اغلب بچهها جرئت رویارویی با دنیای جدید را ندارند آنها فقط کمی کمک لازم دارند.
تینا (گاوی که از درخت بالا میرفت) او خیلی کنجکاوی بود و سرش درد میکرد برای ماجراجویی.
او مدام به چیزهای عجیبوغریب فکر میکرد. چیزهایی که باعث میشد خواهرها مسخرهاش کنند. هر بار که تینا دربارهی فکرهایش حرف میزد خواهرهایش میگفتند: عمرا! چه مسخره! چه بی معنی!
آنها فقط به یکچیز فکر میکردند؛ علف تازه و آبدار.
فهمیدن موضوع داستان “گاوی که از درخت بالا میرفت” چندان سخت نیست. معلوم است که قصه از بچههایی میگوید که راضی نمیشوند یک زندگی معمولی داشته باشند.
کتاب درباره بچههایی صحبت میکند که چه در خانه و چه در بیرون، به خاطر ایدههای جدیدشان مورد تمسخر دیگران قرار میگیرند. اما آنها دست از تلاش برنمیدارند و کاری میکنند که بقیه هم به همان راهی پا بگذارند که قبلاً آن را غیرممکن میدانستند.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.